catch یکی از فعلهای زبان انگلیسی است که بیشتر از کاربرد منفرد، در کالوکیشنهای یا ترکیبهای همایند به کار میرود. catch به معنی «گرفتن» است. در زبان فارسی هم فعل «گرفتن» به تنهایی کاربرد چندانی نداشته و معنای آن به مفعول و قید عبارت وابستگی زیادی دارد. کالوکیشنهای catch معانی تحت الفظی متفاوتی را به این واژه میدهند.
کالوکیشنها (collocations) یا ترکیبات همایند در واقعی نوعی اصطلاحات محاورهای بی قاعده هستند که معنی جدیدی ایجاد میکند. معنی ترکیبات همایند از معنی جداگانه هرکدام از کلمات متفاوت است.
catch یکی از افعال زبان انگلیسی است که کالوکیشنهای متنوع و رایجی از آن وجود دارد. اصولاً بیشتر مواردی که از این فعل استفاده میشود ذیل همین کالوکیشنهاست. در این مطلب از سری مقالات کالوکیشن به لیست کالوکیشنهای catch اشاره میکنیم. با ما همراه باشید.
کالوکیشن چیست؟
کالوکیشن یا ترکیبهای همایند در واقع عبارتهای معنایی هستند که از همنشینی دو یا چند کلمه تشکیل میشوند. همنشینی این کلمات معنی جدیدی ایجاد میکند که از معنی تک به تک آنها متفاوت است. این ترکیبات قاعده خاصی ندارند و زیر مجموعه اصطلاحات محاورهای جای میگیرند. به همین خاطر معمولاً افراد بومی درک خوبی از آنها داشته و زیاد از آنها استفاده میکنند.
اما افراد خارجی که به تازگی زبان (انگلیسی) یاد گرفتهاند معمولاً در یادگیری کالوکیشنها دچار مشکل میشوند. چراکه نمیتوانند قانون مشخصی برایشان پیدا کنند.
به عنوان مثال به ترکیب همایند «بخور بخور» در زبان فارسی دقت کنید. افرادی که به صورت بومی فارسی صحبت میکنند میدانند که معنی این عبارت «فساد و دزدی چندجانبه توسط چندین نفر» است.
اما اگر یک خارجی با این عبارت روبرو شود معمولاً نمیتواند مفهوم آن را بفهمد، چراکه آن را کلمه به کلمه تفسیر میکند.
کالوکیشنهای زبان انگلیسی نیز دقیقاً به همین صورت هستند. استفاده از کالوکیشنها باعث میشود تا انگلیسی را به صورت روان صبحت کنید یا بنویسید و بتوانید مهارتهای برقراری ارتباط خود را به شکل قابل توجهی تقویت کنید. تنها راه یادگیری کالوکیشنها نیز حفظ کردن و استفاده مکرر از آنهاست.
در ادامه به لیست کالوکیشنهای catch اشاره میکنیم.
مطالعه کنید: 500 کالوکیشن های انگلیسی
لیست کالوکیشنهای catch
catch the [ball, pass, throw]:
توپ را گرفتن، پاس را دریافت کردن (ورزشی)
catch a disease:
مبتلا شدن به بیماری (آنفولانزا گرفتن، سرخک گرفتن و غیره)
catch a cold:
سرما خوردن، سرما خوردگی گرفتن
catch a fever:
تب کردن
caught someone [doing something]:
مچ کسی را گرفتن
catch someone by surprise:
کسی را غافلگیر کردن
catch someone off guard:
کسی را در موقعیت ضعف گیر انداختن
catch someone’s attention:
توجه کسی را جلب کردن
catch someone’s eye:
چشم کسی را گرفتن
catch a [train, bus, flight, ride]:
با (اتوبوس، قطار، هواپیما، تاکسی و غیره) آمدن یا رفتن
catch [a fish, a rabbit]:
شکار کردن، (ماهی گرفتن، خرگوش گرفتن و غیره)
catch breath:
بالا آمدن نفس
catch a glimpse (at):
به چشم خوردن
I didn’t catch [that, what you said]:
نفمهمیدن منظور یا حرف کسی
catch up:
خود را به دیگران رساندن
catch and release:
گرفتن و ول کردن، برای مدت کوتاهی اسیر کردن کسی
[my shirt, the thread] caught on the [nail, door, corner]:
گیر کردن چیزی به چیز دیگر (گیر کردن لباس به میخ، گیر کردن انگشت لای در و غیره)
از دست ندهید: کالوکیشن های زمان انگلیسی
catch someone by the [hand, ankle, shirt]:
کسی را از قسمتی گرفتن (مرا از دستم یا پیراهنم گرفت)
caught in a [loveless marriage, dead-end job]:
گیر کردن داخل یک موقعیت
catch it while you can:
فرصتت را از دست نده
the [something] didn’t catch on:
گیرا نبودن چیزی (این کتاب اصلاً مرا نگرفت)
catch hell for [a mistake, an error]:
خراب شدن دنیا روی سرت، آماج حملات سرزنش آمیز دیگری قرار گرفتن
What’s the catch?:
موضوع از چه قراره؟
there is always a catch:
همیشه یک گیری وجود دارد
[someone] is a real catch:
وقتی کسی بسیار جذاب است، فلانی واقعاً چشم آدم را میگیرد
lifted the catch (on):
دستگیره چیزی را باز کردن
Catch a thief:
دزد گرفتن
Catch fire:
آتش گرفتن
Catch a whiff:
بو گرفتن
Catch someone at a bad time:
کسی را بد موقع گیر آوردن
Catch the news or a TV show:
برنامهای را سر وقت تماشا کردن
Good catch!:
آفرین به (تیزبینی) تو
Catch you later!:
بعداً میبینمت، بعداً به شما ملحق میشوم.
کلیک کنید: اصطلاحات فیزیک به انگلیسی
مثال کالوکیشنهای catch
در زیر جملاتی را به عنوان مثالهای کاربردی کالوکیشنهای catch میآوریم:
1. Catch the [ball, pass, throw]
.The quarterback caught the pass and ran for a touchdown
مدافع آخر پاس را گرفت و به سمت خط دروازه دوید.
2. Catch a disease
.The doctor caught the flu from his patient
دکتر از بیمارش آنفولانزا گرفت.
3. Catch a cold
.The patient caught a cold last week
بیمار هفته قبل سرما خورد.
.I caught a cold from my coworker who was sick last week
هفته پیش از همکارم که مریض بود سرماخوردگی گرفتم.
4. Catch a fever
.The patient caught a fever and was taken to the hospital
بیمار تب کرد و به بیمارستان برده شد.
.The child caught a fever and had to stay home from school
بچه تب کرد و مجبور شد به جای رفتن به مدرسه در خانه بماند.
5. Caught someone [doing something]
.She caught her husband cheating on her
او مچ شوهرش را در حین خیانت کردن گرفت.
.I caught my son playing video games when he was supposed to be doing his homework
مچ پسرم را در حال بازی کامپیوتری گرفتم، در حالی که باید در حال درس خواندن میبود.
6. Catch someone by surprise
.The police officers caught the rubbers by surprise
مأمورین پلیس سارقان را غافلگیر کردند.
.I was dancing but She caught me by surprise
داشتم میرقصیدم که ناگهان غافلگیرم کرد.
7. Catch someone off guard
.The interviewer caught the job applicant off guard with a difficult question
مصاحبه کننده کارجو را با سوالی سخت گیر انداخت.
.The thief caught the security guard off guard and escaped
سارق نگهبان بی دفاع را گیر انداخت و فرار کرد.
8. Catch someone’s attention
.The speaker caught the audience’s attention with her opening remarks
گوینده با سخنان آغازین خود توجه حضار را به خود جلب کرد.
.The new employee caught my attention as she walked into the office
آن کارمند از لحظه ورودش به دفتر توجه مرا جلب کرد.
مطلب کاربردی: اصطلاحات مهندسی شیمی به انگلیسی
9. Catch someone’s eye
.Suddenly something odd caught my eye
ناگهان چیز عجیبی چشمم را گرفت.
.This car caught my eye since it was released
این ماشین از وقتی عرضه شده چشم مرا گرفته.
.The diamond ring caught her eye and she knew it was the one
حلقه الماس چشمش را گرفت و در همان لحظه دانست که همین را میخواهد.
10. Catch a [train, bus, flight, ride]
.I caught the bus to work this morning
امروز صبخ با اتوبوس سر کار رفتم.
I caught a taxi to the airport
برای رفتن به فرودگاه تاکسی گرفتم.
11. Catch [a fish, a rabbit]
.The fisherman caught a big fish
ماهیگیر ماهی بزرگی گرفت.
.The hunter caught a rabbit
شکارچی یک خرگوش گرفت.
12. Catch a breath
.I need to catch my breath. I’ve been running too much
صبر کن نفسم بالا بیاید، خیلی دویدم.
.The climber caught her breath before continuing up the mountain
کوهنورد قبل از صعود به قله صبر کرد تا نفسش جا بیاید.
13. Catch a glimpse (at)
.I caught a glimpse of the thief running away from the scene of the crime
چشمم یک لحظه به مجرم خورد که داشت از محل جرم فرار میکرد.
.I have caught a glimpse of the beautiful sunset over the ocean
غروب زیبای دریا به چشمم خورده.
14. I didn’t catch [that, what you said]
?I didn’t catch what you said. Could you please repeat it
متوجه نشدم چی گفتی. میشود دوباره تکرار کنی لطفاً؟
?I didn’t catch that. What did you say
متوجه نشدم. چی گفتی؟
15. Catch up
.I need to catch up on some work. I’ve been so busy lately
باید به بعضی از کارهایم برسم. اخیراً خیلی سرم شلوغ بوده.
.Go ahead, I’ll catch up with you
برو، من خودم را به تو میرسانم.
16. Catch and release
.The fisherman caught and released the fish
ماهیگیر ماهی را گرفت و ول کرد.
.The police caught and released the thief
مأمور پلیس دزد را گرفت و ول کرد.
مطالعه کنید: پادکست برای تقویت لیسنینگ آیلتس
17. [my shirt, the thread] caught on the [nail, door, corner]
.My shirt caught on the nail and I ripped it
پیراهنم به میخ گیر کرد و پاره شد.
.The thread caught on the doorknob and I had to cut it
نخ لباسم به دستگیره در گیر کرد و مجبور شدم قیچیاش کنم.
18. Catch someone by the [hand, ankle, shirt]
.I caught the thief by the arm and held him until the police arrived
دزد را از بازویش گرفتم و نگه داشتم تا مأمورین پلیس برسند.
.I caught my son by the hand and led him out of the store
دست پسرم را گرفتم و از مغازه بردمش بیرون.
19. Caught in a [loveless marriage, dead-end job]
.I’m caught in a loveless marriage. I don’t know what to do
من در یک ازدواج بدون عشق گیر افتادهام. نمیدانم باید چه کار کنم.
.I’m caught in a dead-end job. I need to find something new
من در یک شغل بیهوده گیر افتادهام. باید کار جدیدی پیدا کنم.
.The rubbers got caught in a bad situation
سارقین در وضعیت بدی گیر افتادند.
20. Catch it while you can
!This opportunity is too good to pass up. Catch it while you can
این فرصت خیلی خوبی است. تا وقت داری از آن استفاده کن.
!This sale is only going on for a limited time. Catch it while you can
این فروش فوق العاده مدت محدودی دارد. تا وقت هست از آن استفاده کن.
21. the [something] didn’t catch on
.The new product didn’t catch on with consumers
این محصول نظر خریداران را جلب نکرد.
.His new book didn’t catch on the readers
کتاب جدید او خوانندگان را نگرفت.
22. Catch hell for [a mistake, an error]
.I caught hell from my boss for making a mistake
رئیسم به خاطر اشتباهی که کردم دنیا را روی سرم خراب کرد.
.The student caught hell from the teacher for not doing his homework
معلم به خاطر انجام ندادن تکالیف دنیا را روی سر دانش آموز خراب کرد.
23. What’s the catch?
.What’s the catch with this offer? It sounds too good to be true
ماجرای این مأمور چیست؟ یک مقدار زیادی خوب است.
?What’s the catch with this free trial
ماجرای این نسخه آزمایشی رایگان چیست؟
24. a catch in the [contract, fine print]
.There’s a catch in the contract. Make sure you read it carefully before you sign it
یک گیری (نکتهای) داخل قرارداد وجود دارد. قبل از امضا کردنش با دقت آن را مطالعه کن.
25. there is always a catch
.There’s always a catch. Nothing is ever free
همیشه یک گیری وجود دارد. هیچوقت هیچ چیز رایگان نیست.
از دست ندهید: درخواست کمک به انگلیسی
26. [someone] is a real catch
.He’s a real catch. He’s handsome, charming, and successful
او واقعاً آدم جالب توجهی (لقمه چرب و نرمی) است. هم خوشتیپ است، هم جذاب و هم موفق.
.She’s a real catch. She’s beautiful, smart, and funny
او واقعاً آدم چشمگیری است. هم زیباست، هم باهوش و هم بامزه.
27. lifted the catch (on)
.I lifted the catch on the door and went inside
دستگیره در را باز کردم و وارد شدم.
.I lifted the catch on the window and let the fresh air in
دستگیره پنجره را باز کردم و گذاشتم هوای تازه به داخل بیاید.
28. Catch a thief
.The police caught the thief red-handed
پلیس مجرم را در حین ارتکا به جرم دستگیر کرد.
.The security guard caught the thief trying to steal a car
نگهبان دزدی را که قصد سرقت یک ماشین را داشت گرفت.
29. Catch fire
.The fire caught quickly and spread to the surrounding buildings
آتش خیلی سریع گرفت و به مناطق اطراف ساختمان هم سرایت کرد.
.The house caught fire and everyone had to evacuate
خانه آتش گرفت و همه مجبور شدند ساختمان را تخلیه کنند.
30. Catch a whiff
.I caught a whiff of something delicious cooking in the kitchen
بوی چیز خوشمزهای که در آشپزخانه پخته میشد را گرفتم.
.I caught a whiff of smoke
بوی دود گرفتم.
31. Catch someone at a bad time
.I caught him at a bad time. He was in the middle of something important
بد موقع گیرش آوردم. او در حال انجام کار مهمی بود.
.I caught her at a bad time. She was having a bad day
بد موقع سراغش رفتم. او را روز بدی را پشت سر میگذاشت.
32. Catch the news or a TV show
.I caught the news on TV this morning
امروز صبح رسیدم اخبار تلویزیون را تماشا کنم.
.I caught the latest episode of my favorite TV show last night
دیشب به تماشای قسمت آخر آن برنامه تلویزیونی رسیدم.
از دست ندهید: اصطلاحات سوال پرسیدن به انگلیسی
33. Good catch!
!Good catch! You saved the day
آفرین به تو! همه را نجات دادی!
.Good catch! You made a great play
آفرین به تو! امروز خیلی خوب بازی کردی.
34. Catch you later!
!I have to go now. Catch you later
الان باید برم. بعداً میبینمت.
جمعبندی
برای اینکه بتوانید زبان انگلیسی خود را به خوبی تقویت کنید و در مکالمات دچار مشکل نشوید، توصیه میکنیم حتماً با کالوکیشنهای مختلف آشنایی داشته باشید. کالوکیشنهای catch از جمله عبارتهای ترکیبی رایج در زبان انگلیسی هستند که میتوانند کمک زیادی به بهبود مهارتهای گفتای و نوشتاری شما بکنند.