کالوکیشن‌ های time در انگلیسی

کالوکیشن های زمان
فهرست مقاله

کالوکیشن‌های زمان در زبان انگلیسی

کالوکیشن های time

کالوکیشن‌ها در زبان انگلیسی انواع متفاوتی دارند که پیشنهاد می‌کنیم برای بهتر متوجه شدن این مقاله، مقاله‌ی جامع کالوکیشن‌ چیست را از دست ندهید.

کلمه‌ی زمان یکی از رایج‌ترین لغات زبان انگلیسی است؛ اما آیا تمام راه‌های متفاوتی را که می‌توانید از این کلمه در زبان انگلیسی استفاده کنید می‌دانید؟!

✅ در دوره جامع آکادمی روان چه می‌آموزیم؟

  • یادگیری تمام گرامرهای ضروری بر اساس متد به روز در ناخودآگاه
  • یادگیری تمام لغات ضروری که برای یادگیری زبان نیاز دارید
  • یادگیری تمام ساختارها و قالب های مهم مکالمه

برای تعیین سطح رایگان و تهیه دوره جامع روی تصویر زیر کلیک کنید:

پکیج‌های آکادمی کریمی

 

«Verb + time»

وقت گذراندن، سپری کردن زمان با انجام کاری یا فعالیتی، وقت صرف چیزی کردن

Spend time

من وقت زیادی را صرف مطالعه‌ی زبان انگلیسی می‌کنم.

spend a lot of time studying English.

وقت تلف کردن، وقت را به بطالت گذراندن

Waste time

وقتت را با بازی کامپیوتری کردن تلف نکن و برگرد سر کارت!

Stop wasting time playing computer games and get to work!

وقت‌شناس بودن، به‌موقع و سر وقت کاری را انجام دادن و در جایی حاضر شدن

Be (right) on time

مهم است که برای مصاحبه‌ی کاری سر وقت برسید.

It’s important to arrive on time for a job interview.

زودتر از زمان تعیین شده یا درس بموقع کاری را انجام دادن یا در جایی حاضر شدن

Be (just) in time

سلام هنری! بفرما بشین.درست به موقع و بجا برای شام رسیدی.

Hi, Henry! Have a seat – you got here just in time for dinner.

برای کاری یا چیزی وقت صرف کردن

Make time for

من نیاز دارم تا زمانی را صرف تمرین‌های ورزشی منظم کنم – شاید بتوانم قبل از رفتن به سر کار به باشگاه بروم.

I need to make time for regular exercise – maybe I can go to the gym before work.

صرفه جویی در وقت

Save time

خرید آنلاین در وقتم صرفه جویی می‌کند چون نباید در صف یک مغازه منتظر بمانم.

Shopping online saves me time because I don’t have to wait in line at the store.

برای انجام کاری یا چیزی وقت داشتن

Have time

من دوست دارم که کلاس‌های ویولن را بگذرانم ولی وقت کافی ندارم.

I’d like to take violin lessons, but I don’t have enough time.

اصطلاحا وقت کُشتن، گذراندن زمان بدون انجام کار یا فعالیتی مفید

Kill time

ما برای این‌که تا اتوبوس بیاید وقت کُشی کنیم، کارت بازی کردیم.

We played cards to kill time until the bus came.

سپری کردن زمان، وقت گذراندن

Pass the time

بیا تعدادی مجله بیاوریم تا به سپری شدن زمان در قطار کمک کند.

Let’s bring some magazines to help pass the time on the train ride.

به آرامی و بدون عجله کاری را انجام دادن

Take your time

“من تمام این کامپیوترها را دوست دارم. هنوز مطمئن نیستم که کدام یکی را می‌خواهم بخرم.”

“مشکلی ندارد – عجله نکن.”

“I like all of these computers. I’m not sure which one I want to buy yet.”
“That’s OK – take your time.”

زمان سخت و مشکلی داشتن، زمان سختی را سپری کردن

Have a hard / rough time

من برای حل کردن این مسئله ریاضی دارم اوقات سختی را سپری می‌کنم. می‌تونی بهم کمک کنی؟

I’m having a hard time solving this math problem. Could you help me?

کالوکیشن های time

زمان و موقعیت سختی را سپری کردن

Go through a hard/rough / tough time

وقتی من داشتم در کالج زمان سختی را می‌گذراندم، من واقعا تلاش کردم چون نمی‌دانستم چه کاری باید انجام دهم.

When I was going through a tough time in college, I really struggled because I did not know what I should do.

از دست دادن زمان، تمام شدن یا تمام کردن زمان

Run out of time

من قبل از این‌که امتحان را تمام کنم وقتم تمام شد، در نتیجه پنج سوال آخر را جواب ندادم.

ran out of time before I finished the test, so I didn’t answer the last five questions.

مرخصی گرفتن، به مرخصی رفتن

Take time off

من در جولای مرخصی می‌گیرم تا با خانواده‌ام به طبیعت برویم.

(go camping بیشتر اوقات به معنای به طبیعت و مخصوصا کوه رفتن و در چادر ماندن است.)

I’m taking some time off in July to go camping with my family.

در انجام کاری یا چیزی تاخیر داشتن

Stall for time

پسرم نمی‌خواست تا به تخت خواب برود، پس تلاش کرد تا با خواهش از من برای خواندن یک داستان دیگر، آن را به تاخیر بیندازد.

My son didn’t want to go to bed, so he tried to stall for time by asking me to read him another bedtime story.

جبران کردن زمان از دست رفته

Make up for lost time

من باید الان کار کنم تا جبران زمان از دست رفته را بکنم.

I’ll have to work hard now to make up for lost time.

مدت زمان بلند یا کوتاهی طول کشیدن

Take a long / short time

زخم‌هایش مدت زمان زیادی طول می‌کشد تا بهبود یابند.

His injuries will take a long time to heal.

شرایط را برای کسی دشوار کردن

Give somebody a hard time

آن‌ها واقعا در مصاحبه شرایط را برای من دشوار کردند.

They really gave me a hard time at the interview.

گفتن زمان و ساعت (به کسی)

Tell (somebody) the time

آیا می‌توانید زمان را به من بگویید؟ (ساعت چند است؟)

Can you tell me the time?

اصطلاحا زمان گرفتن برای انجام کاری، استفاده از ساعت، گوشی یا وسایل دیگر برای اندازه‌گیری مدت زمان انجام کاری

Keep the time

من می‌خواهم با دنیل مسابقه بدهم، آیا می‌توانی برایمان زمان بگیری؟

I want to race Daniel, so Wendy, could you keep time for us?

زمان تنظیم کردن

Set the time

یک چیز خوبی در مورد این شغل این است که من نباید برای انجام کار ساعت را تنظیم کنم (اصطلاحا نباید ساعتم را کوک کنم).

The nice thing about this job is that I do not have to set the time to do the work.

«Time + verb»

گذر زمان

Time passes

با گذر زمان (همین‌طور که زمان می‌گذرد)، افزایش دادن دارایی‌ها سخت‌تر می‌شود.

As time passes, it becomes more difficult to raise funds.

کالوکیشن های زمان

گذر زمان، سپری شدن زمان

Time goes by

با گذر زمان، وارث‌های بیشتر و بیشتری پیدا می‌کنی.

As time goes by, you get more and more heirs.

«Adjective + time»

اوقات فراغت، وقت خالی

Free / spare time

من در اوقات فراغتم یک عالمه مطالعه انجام می‌دهم.

I do a lot of reading in my free time.

او تمام اوقات خالی‌اش را صرف باغبانی می‌کند.

She devotes all her spare time to gardening.

کاملا بموقع و سر وقت، رأس یک زمان مشخصی

Dead on time

من رأس ساعت 10:45 (مکان را) ترک کردم.

I left dead on time at 10.45 am.

مطالعه کنید: کالوکیشن‌های فعل get

مدت زمان زیادی

A Great deal of time

ادلسون شروع کرد تا مدت زمان زیادی را در اسرائیل بگذراند.

Adelson began spending a great deal of time in Israel.

زمان باارزش (این اصطلاح به این معنی است که زمان همانند پول و طلا ارزشمند است)

Precious time

این زمان باارزش را با بازی کردن تلف نکنید؛ شما باید پروژه‌هایتان را تمام کنید.

Do not waste this precious time on playing games; you should be finishing your projects!

همین موقع فردا (به جای کلمه‌ی فردا می‌توانید هر زمان دیگری که خواستید استفاده کنید و منظور یک روز دیگر همین موقع است)

This / the same time tomorrow (or any other days)

فکر می‌کنم خوب است که همه‌ی جلسات مربوط به بخشمان را در زمان یکسانی برگزار کنیم. آیا همه همین موقع هفته‌ی آینده وقتشان آزاد است؟

I think it would be good to have all our departmental meetings at the same time. Is everyone free at the same time next week?

عجله داشتن، وقت کافی برای انجام کاری نداشتن

Pressed for time

متاسفم نمی‌توانم الان صحبت کنم – کمی عجله دارم. می‌توانم بعدا با شما تماس بگیرم؟

Sorry, I can’t talk at the moment – I’m a bit pressed for time. Can I call you back later?

زمان تعیین شده و مشخص

Set time

شام در زمان مشخصی سرو می‌شود.

The evening meal is served at a set time.

«Noun + time»

اوقات فراغت، زمان آسودگی (زمانی که بیشتر به سفر رفتن و ریلکس‌ کردن می‌گذرد)

Leisure time

سالی می‌خواست تا از تمام اوقات فراغتی که در طول یک سال داشت، یکجا استفاده کند. در نتیجه او برای تقریبا سه هفته به پرتو ریکو رفت.

Sally wanted to use all her leisure time for the year at the same time, so she went to Puerto Rico for almost three weeks.

درس قبلی: کالوکیشن های do و make

این اصطلاح به معنی بالاخره یا دیگه وقتش رسیده است است.

It’s about time.

ما برای غذایمان بیشتر از یک ساعت منتظر بودیم و بالاخره وقتش رسیده است که آن را بگیریم.

We have been waiting for our food for over an hour; it’s about time that we get it!

این اصطلاح به معنی از اول صبح تا بوق سگ یا از سپیده دم تا غروب است.

From down till dust

او از سپیده دم تا غروب کار کرد.

He worked from dawn till dusk.

 

 

تمرین

حال که مقاله را به طور کامل مطالعه کردید وقت آن است که به 10 تستی که برایتان آورده‌ایم پاسخ دهید تا خود را بسنجید. پاسخ‌های احتمالی خود را در قالب کامنت با ما در میان بگذارید.

 

  1. He arrived at exactly 11am, _____ on time.

right
straight

  1. What do you do in your _____ time?

free
loose

  1. We couldn’t finish because we ________ time.

ran through
ran out of

  1. If we take this short cut we’ll _____ some time.

keep
save

  1. We _____ time sitting in a traffic jam. We should’ve taken the train.

damaged
wasted

  1. There have been several robberies in the _____ weeks.

past few
few past

  1. The Internet was developed in the _____ century.

last 20th
late 20th

  1. They’re really busy. They work ________ dusk.

from dawn to
from day to

  1. You’ll forget all about it ________ by.

when time comes
as time goes

  1. Can you ________ to meet us this week?

make time
do time

سخن پایانی

در این مقاله کوشیدیم تا منحصرا رایج‎ترین و مهم‌ترین کالوکیشن‌های زمان (time) را با معنی فارسی در اختیارتان قرار دهیم. از این پس می‌توانید با استفاده از این عبارات، اسپیکینگ خود را تقویت و قشنگ‌تر کنید. یادتان نرود که برای حفظ کردن کالوکیشن‌ها باید آن‌ها را به صورت یک‌جا و به صورت تک کلمه‌ای حفظ کنید تا زودتر و راحت‌تر آن‌ها را به خاطر بسپارید.

7 پاسخ

  1. من همیشه فعل و زمانو قاطی میکنم باهم استاد🙏🏼🙏🏼
    این مقاله را کامل بخونم رفع میشه به نظرتون؟؟

  2. اقای کریمی من همیشه از دبستان زمان انگیلیسی یاد نمیگرقتم دارم مقالتونو میخونم انشالله که یک بارم که شده توی حافظم بره😍☹️🙏🏼

    سپاس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اشتراک گذاری مقاله در: